فلیق
فلیق
در وبلگ ما چون نظری همت خواه که گذرگه اینترنت جهان خواهد بود
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فلیق و آدرس fligh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ببخشید آقا میشه شیشه

 

پنجرتونو ببندین. من که میدونم منظورش چی بود. اسمش رو میدونستم اسمش نرگسه.

 

مثل روز معلوم بود که با این خنده هاش میخواد دل منو نرم کنه که بگیرمش. راستیتش منم

 

از اون بدم نمیاد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج

 

کنم.

 

 

دوشنبه: امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم. بعد از کلاس مینا یکی

 

از همکلاسیهام جزوه منو ازم خواست. من که میدونم منظورش چی بود. حتما مینا هم

 

علاقه داره با من ازدواج کنه. راستیتش منم ازش بدم نمی آد. از خدا پنهون نیست از شما

 

چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.

 

 

سه شنبه: امروز اصلا روز خوبی نبود. نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا.

 

فقط یکی ازم پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست؟ من که میدونستم منظورش چی

 

بود. ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی بود احتمالا استقلالیه.

 

وقتی جریان رو به دوستم گفتم به من گفت: ای بابا! بدبخت منظوری نداشته. ولی من

 

میدونم رفیقم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه حالا به کوری چشم دوستم هم که

 

شده هرطور شده با این یکی هم ازدواج می کنم.

 

 

چهارشنبه: امروز وقتی داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه

 

آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند. یکی از دخترای اردو از من پرسید ببخشيد آقا!

 

دانشکده پرستاری کجاست؟ من که می دونستم منظورش چیه. اما تو کار درستی خودم

 

موندم که چطور این دختر ساوجی هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده. حیف اسمش

 

رو نفهمیدم. راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرطور شده

 

پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم. طفلکی گناه داره از عشق من پیر می شه.

 

 

پنج شنبه: یکی از دوستای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد. من که

 

میدونستم منظورش از این نوشابه خریدن چیه. میخواد که من بی خیال مینا بشم. راستش از

 

خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم.

 

 

جمعه: امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو می

 

دیدم. عجب شکوه و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو می کردم که...

 

مادرم یکهو از خواب بیدارم کرد و گفت که برم چند تا نون بگیرم. وقتی تو صف نانوایی

 

بودم دختر خانومی ازمن پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه؟

 

من که میدونم منظورش چی بود اما عمرا اگه باهاش ازدواج کنم. راستش از خدا پنهون

 

نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نانوایی بیاد زیاد خوشم نمی آد.

 

 

شنبه: امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بیفتم که

 

مادرم گفت: نمی خواد بری دانشگاه. امروز نوار مغزت آماده است برو از بیمارستان

 

بگیر. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم میگن من مشکل روانی دارم.

 

وقتی به بیمارستان رسیدم از خانوم مسئول آزمایشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم. به من

 

گفت آقا لطفا چند دقیقه صبر کنید. من که میدونستم منظورش چی بود...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 20 / 3 / 1391برچسب:, ] [ 12:19 ] [ مسعوداسدی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

سلام مسعودم والا میگن ادم باحالی هستم.این ولاگم زدم که هرکی میاد توش شاد بره بیرون.نظر هم یادتون نره.یکی داره صدام میزنه من برم. کیه،کیه،کیییییه.....
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 179
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 181
بازدید ماه : 234
بازدید کل : 4035
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1

سيستم افزايش آمار هوشمند تک باکس